Admin
25-05-2019, 01:10 PM
الإمام ناصر محمد اليماني
11 - ربيع الآخر - 1430 هـ
07 - 04 - 2009 مـ
۱۸-فروردین-۱۳۸۸ه.ش.
02:48 صبح
[ لمتابعة رابط المشاركة الأصلية للبيان ] (https://nasser-alyamani.org/showthread.php?p=157)
https://nasser-alyamani.org/showthread.php?p=157 (https://nasser-alyamani.org/showthread.php?p=157)
ــــــــــــــــــــ
پاسخ تکمیلی به سؤال در مورد:
قصه موسى در وادی مقدس و قصه سامری با بنی إسرائيل ..
تفسیر این آیه چیست:
بسم الله الرحمن الرحيم { إني أنا ربّك فاخلع نعليك إنك بالواد المقدس طوى }
و { واضمم يدك إلى جناحك تخرج بيضاء من غير سوء آية أخرى }
و همینطور{ فأخرج لهم عجلاًجسداً له خوار فقال هذا إلهكم وإله موسى فنسي }
بسم الله الرحمن الرحيم، وسلامٌ على المُرسلين والحمدُ لله ربّ العالمين..
و خداوند تعالى میفرماید:
{وَهَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَىٰ ﴿٩﴾ إِذْ رَأَىٰ نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النّار هُدًى ﴿١٠﴾ فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسَىٰ ﴿١١﴾ إِنِّي أَنَا ربّك فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى ﴿١٢﴾ وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَىٰ ﴿١٣﴾ إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي ﴿١٤﴾ إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَىٰ كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَىٰ ﴿١٥﴾ فَلَا يَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَنْ لَا يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَىٰ ﴿١٦﴾}صدق الله العظيم [طه].
و بعد به کلام خداوند با موسی میرسیم و فرمانی که برای درآوردن کفشهایش به او داده میشود. این فرمان برای تقدیس نور پروردگارش است که بر زمین افکنده شده بود و وادی که نور ذات پروردگار بر آن افتاده بود؛ وادی مقدس طور گردید چون نور خدا بر موسی افکنده شد و موسی هنوز کفش بر پایش بود برای همین خداوند به او فرمان داد تا من باب تقدیس نور پروردگار؛ آنها را از پایش خارج کند. آن وادی به علت تابش نور خداوند، وادی مقدسی شد و برای همین خداوند تعالی میفرماید:
{فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسَىٰ ﴿١١﴾ إِنِّي أَنَا ربّك فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ} صدق الله العظيم.
این برای تقدیس نور خداوند بود. چطور ممکن بود با کفش در مکانی بایستد که به واسطه تابش نور پروردگارش مقدس شده بود! حال به این سخن پروردگار با او میرسم. خداوند تعالی میفرماید:
{فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسَىٰ ﴿١١﴾ إِنِّي أَنَا ربّك فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى ﴿١٢﴾ وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَىٰ ﴿١٣﴾ إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي ﴿١٤﴾ إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَىٰ كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَىٰ ﴿١٥﴾ فَلَا يَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَنْ لَا يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَىٰ ﴿١٦﴾} صدق الله العظيم [طه].
سپس خداوند میخواهد از موسی درباره چیزی که در دست اوست سؤال نماید، خداوند میداند که عصاست، اما آن را از زبان موسی بیان میکند تا برای ما روشن شود آن چه که در دست موسی است تنها یک عصای عادی است:
{أَهُشُّ بِهَا عَلَىٰ غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَىٰ ﴿١٨﴾} [طه]،
و با آن از خود دفاع می نماید.
خداوند بعد از توصیف آن میخواهد موسی و ما عجایب قدرت خداوند سبحان را ببینیم پس میفرماید:
{قَالَ أَلْقِهَا يَا مُوسَىٰ ﴿١٩﴾ فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعَىٰ﴿٢٠﴾}صدق الله العظيم [طه]
اما موسی به عقب برگشت و پشت سر خود را نگاه نکرد، کفش خود را نیز برنداشت و با پای برهنه از آن مار بزرگ گریخت. عصا آشکارا به ماری تبدیل شد که روی دمش ایستاد ولی موسی در پشت سر مار بود و تصور میکرد اگر مار برگردد او را دیده و میبلعد با این که خداوند با او صحبت میکرد ولی وجودش را وحشت گرفته بود؛ به همین دلیل نیز به عقب چرخیده و بدون برداشتن کفش خود با پای برهنه گریخت. اما خداوند به خطاب نمود:
{يَا مُوسَى لا تَخَفْ إِنِّي لا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ} صدق الله العظيم [النمل:10]
سپس موسی بازگشت اما هنوز از آن مار واقعی [ثعبان المبینّ] که شبیهاش را از نظر بزرگی و ضخامت تا آن وقت ندیده بود، میترسید. او بازگشت چرا که از خدا حیا میکرد اما هنوز میترسید. خداوند به او فرمان داد که نترسد و آن را بردارد لذا زمانی که آن را از دمش گرفت احساس کرد که زنده است و در دست او تکان میخورد پس دریافت این مار واقعاً زنده است و چیزی که دیده سحر و رؤیای بصری نیست. سپس خداوند آن را به شکل اولش بازگرداند و تبدیل به همان عصایی شد که موسی با کمک آن احشام را رانده و استفادههای دیگری از آن میکرد.
و اما درباره دستش، او دست خود را روی قلبش نهاد و جیب روی قلب او بود سپس آن را درحالیکه نورانی بود از جیب خارج کرد و نوری از آن ساطع میشد که حتی در روشنی روز میدرخشید و منظور خداوند تعالی از:
{مِنْ غَيْرِ سُوءٍ} صدق الله العظيم [طه:۲۲]
این است که واقعاً و با نوری حقیقی میدرخشید نه این که سحری بصری باشد.
و اما سؤالت در مورد گاو [عجل] که سامری با آن بنی اسراییل را به فتنه انداخت، سامری آن گاو را با تجارب زیادی که در ساختن زیورآلات به دست آورده بود از زیورهای شیشهای درخشان ساخت از مواد معدنی الماسی زیبا ساخت [مترجم: دست ساز بود]. بنی اسراییل اولین بار بود که چنین شیشههای معدنی غریب و زیبایی را میدیدند که بسیار بسیار زیبا بود؛ وقتی آن را دیدند به شدت متحیر شدند و سامری به آنان گفت: «این خدای شما و موسی است» پس در برابر آن فرو افتادند و آن را پرستش کردند و گرد آن جمع شده و اعتکاف کردند تا موسی بازگشت و آن را به آتش کشید تا به شدت داغ شد و سپس آن را به آب افکند. از نظر علمی این امری شناخته شده است که اگر شیشه در معرض حرارت قرار گرفته و سپس در آب انداخته شود، فورآً ذره ذره و پراکنده میشود پس به علت حرارت و به دنبال آن سرما کاملاً پودر شده و از هم میپاشد و پراکنده میشود. وقتی موسی آن را داغ کرد و به آب دریا انداخت، برای گاو سامری هم، چنین چیزی رخ داد و ذرهذره شد و پراکنده گردید.
اما سامری به خاطر اختراعی که بعد از تجربههای زیاد به آن دست یافته بود دچار بیماری پوستی شد. او از مواد معدنی زیورهایی استخراج کرد که نزد بنی اسراییل شناخته شده نبود. برای همین موسی به او گفت:
{قَالَ فَمَا خَطْبُكَ يَا سَامِرِيُّ ﴿٩٥﴾ قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا...} صدق الله العظيم [طه].
و روشن شد او با انواع تجارب قبلی خود به اختراعی دست یافته بود که در نظر بنی اسراییل شگفتآور و حیرتانگیز بود ولی خداوند او را گرفتار بیماری پوستی کرد که در تمام طول حیاتش تا فرا رسیدن مرگ؛ درمان نشد. به مردم هشدار میداد به او دست نزنند چون قادر به تحمل هیچ تماسی نبود و پوستش در تمام طول عمر دردناک بود تا موعد مرگش فرا رسید درحالیکه قادر نبود حتی یک ساعت آن را به تأخیر افکند و سپس به جهنم افکنده شد که جایگاه و عاقبتی بسیار بد است؛ این جزای سامری بود؛ عذاب در دنیا وآخرت. برای همین موسی به او گفت:
{قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ وَإِنَّ لَكَ مَوْعِدًا لَنْ تُخْلَفَهُ وَانْظُرْ إِلَىٰ إِلَٰهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفًا لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفًا} صدق الله العظيم [طه:٩٧].
و اما این سخنش:
{قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ} [طه:۹۷]،
این بیماری بود که خداوند سامری را به آن مبتلا کرد. او گرفتار بیماری پوستی دردناکی شد که در تمام طول حیاتش نمیتوانست درد ناشی از تماس دیگران را تحمل کند تا این که موعد مرگش که قادر نبود آن را به تأخیر بیندازد، فرا رسید و سپس به جهنم انداخته شد که جایگاه و عاقبتی بسیار بد است و این جزای سامری برای به فتنه انداختن بنی اسراییل و دور کردن آنها از حق بود.
وسلامٌ على المُرسلين والحمدُ لله ربّ العالمين..
ابن عمر عزیزم، اطلاعاتت را عوض کن و چیزی به جز آن چه که امامت میگوید نگو. سامری، مسیح دجال نیست. این اجتهاد شخصی توست و علت مرگ سامری هم بیماری بود که در تمام عمر او را عذاب داد و بعد از مدتی هم منجر به مرگش شد و میگوید:
{لَا مِسَاسَ}
و با مردم اختلاط نمیکرد. اجتهاد در حد ظن و گمان باقی میماند وحجت قطعی نیست و ظن کسی را از حقّ بینیاز نمیکند.
وسلامٌ على المرسلين والحمدُ لله ربّ العالمين..
أخو الحسين بن عُمر وكافة الأنصار السابقين الأخيار؛ المهديّ المُنتظَر ناصر محمد اليماني.
اقتباس المشاركة: : https://mahdialumma.xyz/showthread.php?p=5096
11 - ربيع الآخر - 1430 هـ
07 - 04 - 2009 مـ
۱۸-فروردین-۱۳۸۸ه.ش.
02:48 صبح
[ لمتابعة رابط المشاركة الأصلية للبيان ] (https://nasser-alyamani.org/showthread.php?p=157)
https://nasser-alyamani.org/showthread.php?p=157 (https://nasser-alyamani.org/showthread.php?p=157)
ــــــــــــــــــــ
پاسخ تکمیلی به سؤال در مورد:
قصه موسى در وادی مقدس و قصه سامری با بنی إسرائيل ..
تفسیر این آیه چیست:
بسم الله الرحمن الرحيم { إني أنا ربّك فاخلع نعليك إنك بالواد المقدس طوى }
و { واضمم يدك إلى جناحك تخرج بيضاء من غير سوء آية أخرى }
و همینطور{ فأخرج لهم عجلاًجسداً له خوار فقال هذا إلهكم وإله موسى فنسي }
بسم الله الرحمن الرحيم، وسلامٌ على المُرسلين والحمدُ لله ربّ العالمين..
و خداوند تعالى میفرماید:
{وَهَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَىٰ ﴿٩﴾ إِذْ رَأَىٰ نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النّار هُدًى ﴿١٠﴾ فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسَىٰ ﴿١١﴾ إِنِّي أَنَا ربّك فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى ﴿١٢﴾ وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَىٰ ﴿١٣﴾ إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي ﴿١٤﴾ إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَىٰ كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَىٰ ﴿١٥﴾ فَلَا يَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَنْ لَا يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَىٰ ﴿١٦﴾}صدق الله العظيم [طه].
و بعد به کلام خداوند با موسی میرسیم و فرمانی که برای درآوردن کفشهایش به او داده میشود. این فرمان برای تقدیس نور پروردگارش است که بر زمین افکنده شده بود و وادی که نور ذات پروردگار بر آن افتاده بود؛ وادی مقدس طور گردید چون نور خدا بر موسی افکنده شد و موسی هنوز کفش بر پایش بود برای همین خداوند به او فرمان داد تا من باب تقدیس نور پروردگار؛ آنها را از پایش خارج کند. آن وادی به علت تابش نور خداوند، وادی مقدسی شد و برای همین خداوند تعالی میفرماید:
{فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسَىٰ ﴿١١﴾ إِنِّي أَنَا ربّك فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ} صدق الله العظيم.
این برای تقدیس نور خداوند بود. چطور ممکن بود با کفش در مکانی بایستد که به واسطه تابش نور پروردگارش مقدس شده بود! حال به این سخن پروردگار با او میرسم. خداوند تعالی میفرماید:
{فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسَىٰ ﴿١١﴾ إِنِّي أَنَا ربّك فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى ﴿١٢﴾ وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَىٰ ﴿١٣﴾ إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي ﴿١٤﴾ إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَىٰ كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَىٰ ﴿١٥﴾ فَلَا يَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَنْ لَا يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَىٰ ﴿١٦﴾} صدق الله العظيم [طه].
سپس خداوند میخواهد از موسی درباره چیزی که در دست اوست سؤال نماید، خداوند میداند که عصاست، اما آن را از زبان موسی بیان میکند تا برای ما روشن شود آن چه که در دست موسی است تنها یک عصای عادی است:
{أَهُشُّ بِهَا عَلَىٰ غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَىٰ ﴿١٨﴾} [طه]،
و با آن از خود دفاع می نماید.
خداوند بعد از توصیف آن میخواهد موسی و ما عجایب قدرت خداوند سبحان را ببینیم پس میفرماید:
{قَالَ أَلْقِهَا يَا مُوسَىٰ ﴿١٩﴾ فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعَىٰ﴿٢٠﴾}صدق الله العظيم [طه]
اما موسی به عقب برگشت و پشت سر خود را نگاه نکرد، کفش خود را نیز برنداشت و با پای برهنه از آن مار بزرگ گریخت. عصا آشکارا به ماری تبدیل شد که روی دمش ایستاد ولی موسی در پشت سر مار بود و تصور میکرد اگر مار برگردد او را دیده و میبلعد با این که خداوند با او صحبت میکرد ولی وجودش را وحشت گرفته بود؛ به همین دلیل نیز به عقب چرخیده و بدون برداشتن کفش خود با پای برهنه گریخت. اما خداوند به خطاب نمود:
{يَا مُوسَى لا تَخَفْ إِنِّي لا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ} صدق الله العظيم [النمل:10]
سپس موسی بازگشت اما هنوز از آن مار واقعی [ثعبان المبینّ] که شبیهاش را از نظر بزرگی و ضخامت تا آن وقت ندیده بود، میترسید. او بازگشت چرا که از خدا حیا میکرد اما هنوز میترسید. خداوند به او فرمان داد که نترسد و آن را بردارد لذا زمانی که آن را از دمش گرفت احساس کرد که زنده است و در دست او تکان میخورد پس دریافت این مار واقعاً زنده است و چیزی که دیده سحر و رؤیای بصری نیست. سپس خداوند آن را به شکل اولش بازگرداند و تبدیل به همان عصایی شد که موسی با کمک آن احشام را رانده و استفادههای دیگری از آن میکرد.
و اما درباره دستش، او دست خود را روی قلبش نهاد و جیب روی قلب او بود سپس آن را درحالیکه نورانی بود از جیب خارج کرد و نوری از آن ساطع میشد که حتی در روشنی روز میدرخشید و منظور خداوند تعالی از:
{مِنْ غَيْرِ سُوءٍ} صدق الله العظيم [طه:۲۲]
این است که واقعاً و با نوری حقیقی میدرخشید نه این که سحری بصری باشد.
و اما سؤالت در مورد گاو [عجل] که سامری با آن بنی اسراییل را به فتنه انداخت، سامری آن گاو را با تجارب زیادی که در ساختن زیورآلات به دست آورده بود از زیورهای شیشهای درخشان ساخت از مواد معدنی الماسی زیبا ساخت [مترجم: دست ساز بود]. بنی اسراییل اولین بار بود که چنین شیشههای معدنی غریب و زیبایی را میدیدند که بسیار بسیار زیبا بود؛ وقتی آن را دیدند به شدت متحیر شدند و سامری به آنان گفت: «این خدای شما و موسی است» پس در برابر آن فرو افتادند و آن را پرستش کردند و گرد آن جمع شده و اعتکاف کردند تا موسی بازگشت و آن را به آتش کشید تا به شدت داغ شد و سپس آن را به آب افکند. از نظر علمی این امری شناخته شده است که اگر شیشه در معرض حرارت قرار گرفته و سپس در آب انداخته شود، فورآً ذره ذره و پراکنده میشود پس به علت حرارت و به دنبال آن سرما کاملاً پودر شده و از هم میپاشد و پراکنده میشود. وقتی موسی آن را داغ کرد و به آب دریا انداخت، برای گاو سامری هم، چنین چیزی رخ داد و ذرهذره شد و پراکنده گردید.
اما سامری به خاطر اختراعی که بعد از تجربههای زیاد به آن دست یافته بود دچار بیماری پوستی شد. او از مواد معدنی زیورهایی استخراج کرد که نزد بنی اسراییل شناخته شده نبود. برای همین موسی به او گفت:
{قَالَ فَمَا خَطْبُكَ يَا سَامِرِيُّ ﴿٩٥﴾ قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا...} صدق الله العظيم [طه].
و روشن شد او با انواع تجارب قبلی خود به اختراعی دست یافته بود که در نظر بنی اسراییل شگفتآور و حیرتانگیز بود ولی خداوند او را گرفتار بیماری پوستی کرد که در تمام طول حیاتش تا فرا رسیدن مرگ؛ درمان نشد. به مردم هشدار میداد به او دست نزنند چون قادر به تحمل هیچ تماسی نبود و پوستش در تمام طول عمر دردناک بود تا موعد مرگش فرا رسید درحالیکه قادر نبود حتی یک ساعت آن را به تأخیر افکند و سپس به جهنم افکنده شد که جایگاه و عاقبتی بسیار بد است؛ این جزای سامری بود؛ عذاب در دنیا وآخرت. برای همین موسی به او گفت:
{قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ وَإِنَّ لَكَ مَوْعِدًا لَنْ تُخْلَفَهُ وَانْظُرْ إِلَىٰ إِلَٰهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفًا لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفًا} صدق الله العظيم [طه:٩٧].
و اما این سخنش:
{قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ} [طه:۹۷]،
این بیماری بود که خداوند سامری را به آن مبتلا کرد. او گرفتار بیماری پوستی دردناکی شد که در تمام طول حیاتش نمیتوانست درد ناشی از تماس دیگران را تحمل کند تا این که موعد مرگش که قادر نبود آن را به تأخیر بیندازد، فرا رسید و سپس به جهنم انداخته شد که جایگاه و عاقبتی بسیار بد است و این جزای سامری برای به فتنه انداختن بنی اسراییل و دور کردن آنها از حق بود.
وسلامٌ على المُرسلين والحمدُ لله ربّ العالمين..
ابن عمر عزیزم، اطلاعاتت را عوض کن و چیزی به جز آن چه که امامت میگوید نگو. سامری، مسیح دجال نیست. این اجتهاد شخصی توست و علت مرگ سامری هم بیماری بود که در تمام عمر او را عذاب داد و بعد از مدتی هم منجر به مرگش شد و میگوید:
{لَا مِسَاسَ}
و با مردم اختلاط نمیکرد. اجتهاد در حد ظن و گمان باقی میماند وحجت قطعی نیست و ظن کسی را از حقّ بینیاز نمیکند.
وسلامٌ على المرسلين والحمدُ لله ربّ العالمين..
أخو الحسين بن عُمر وكافة الأنصار السابقين الأخيار؛ المهديّ المُنتظَر ناصر محمد اليماني.
اقتباس المشاركة: : https://mahdialumma.xyz/showthread.php?p=5096