الموضوع: داستان هدایت ملکه‌ی سبا و قومش و اسلام آوردن آنها با نبیّ الله سلیمان با رفتار حکیمانه‌ی هدهد پرنده

3

-3-
بسم الله الرحمن الرحيم
======== اقتباس =========
اقتباس: اضغط للقراءة
4

پیگیری موضوع ادامه دارد، داستان‌های جذاب و دوست‌داشتنی بیشتر برای شما و اندرزی برای اهل ذکر...

-4-
الإمام المهديّ ناصر محمد اليمانيّ
18 - رمضان - 1444 هـ
09 - 04 - 2023 مـ
۲۰-فروردین-۱۴۰۲ه.ش.
12:35 بعد از ظهر
(بحسب التقويم الرسمي لأم القرى)
[لمتابعة رابط المشاركة الأصلية للبيان]
https://mahdialumma.xyz/showthread.php?p=412543

_________


پیگیری موضوع ادامه دارد، داستان‌های جذاب و دوست‌داشتنی بیشتر برای شما و اندرزی برای اهل ذکر...

سلام خدا و رحمت و برکات او بر شما باد، تنها توضیحی مختصر برای روشن شدن مطلب در پاسخ به یک پرسشگر...
همانا که باد، به فرمان نبیّ الله سلیمان [به آرامی] به‌ جایی که او بخواهد می‌وزد، یعنی هر جا که نبیّ الله سلیمان اراده کند بوزد، از فرمان او اطاعت می‌کند [حیث اصاب] و این جواب مختصر سؤال است.
و اما اسلام ملکه‌ی سبا: «همانا که این خداوند است که شایسته و سزاوار عبادت است» . چون او با عقیده‌ و باور پدرانش و قومش، قانع نشده‌بود و نمی‌دانست آیا آنها بر حق هستند یا عقایدشان غلط و باطل است و علمی نداشت تا از آن پیروی کند، فقط اینکه عقل او [ملکه‌ی سبا] به وی می‌گفت: آن‌که ملکوت آسمان‌ها و زمین و خورشید و ماه را آفریده‌است، مستحق و سزاوار عبادت است. ولی هنوز به یقین قطعی نرسیده‌بود. خداوند از آنچه که در نفس او می‌گذشت آگاه بود. پس اراده فرمود تا او را از کسانی قرار دهد که هدایت شده و به یقین می‌رسند. پس به وزیر نبیّ الله سلیمان در امور پرندگان، هدهد پرنده، وحی نمود تا به سبا برود و پادشاهی بزرگ سبا را کشف کرده و ببیند ملکه و قومش چه چیزی را عبادت می‌کنند. سفر هدهد برای رسیدن به پادشاهی سبا چند روزی طول کشید و برای اکتشاف، دوری زد و دید آن زن از همه‌چیز برخوردار است، از قوای نظامی و اسب‌های مجهز و انبوهی از شمش‌های طلا و قصرهای فاخر و ارتشی آموزش‌دیده و مجرب در فنون رزمی. هدهد شاهدِ آموزش‌های نظامی آنها و چگونگی پرش از روی موانع با اسب و تمرینات رسته‌های آموزش دیده‌ی سربازانی بود که به خوبی با فنون جنگی آشنا بودند و دریافت که قدرت زیادی دارند و علاوه بر قدرتشان، چنان‌که خود را توصیف کردند، مردانی توانا و جنگاورانی سرسخت هستند.
سپس رفت تا ببیند قوم آن زن چه چیزی را عبادت می‌کنند و دریافت آنان به‌جای خداوند، خورشید را می‌پرستند. سپس وارد قصر شاهی شد تا ببیند ملکه در محرابش چه چیزی را عبادت می‌کند، محراب ملکه دایره‌وار بود و پنجره‌های گرد و بلندی داشت و مشاهده کرد او به‌جای خداوند، خورشید را می‌پرستد. اینجا بود که هدهد به شدت خشمگین شد و عقل او و قومش را تحقیر کرد. خطاب به ملکه صداهایی را در می‌آورد ولی ملکه معنای آن را نمی‌فهمید. هر بار که می‌خواست از محرابش به خورشید بنگرد تا گردنش را به حالت سجود فقط به جلو خم کند، یعنی با نیت عبادت خورشید در برابر آن سجده کند، هدهد عصبانی و خشمگین از آنچه که [ملکه] به‌جای خداوند عبادت می‌کرد،در
پنجره گردی که کمی بالاتر از اندازه قد ملکه بود، قرار می‌گرفت تا جلوی صورت ملکه را بگیرد و مانع آن شود که در برابر خورشید سجده کند و پشت سر هم صدا درمی‌آورد. هر بار که ملکه به سمت پنجره دیگری می‌رفت [ولو اینکه پنجره مایل بود و دید کمی نسبت به خورشید داشت] تا در برابر خورشید سجده کند، [هدهد] فوری به سمت همان پنجره رفته و صداهایی درمی‌آورد. پس ملکه خواست او را با تکان دادن دستش بترساند ولی نترسید و اهمیتی نداد و هیچ از جایش تکان نخورد. سپس به سمت پنجره دیگر رفت و باز هدهد همان حرکات را انجام داد و همان صداها را درآورد. پس ملکه دانست که این پرنده خشمگین است و او و قومش را در گمراهی آشکار می‌بیند. خواست از رفتارهای هدهد مطمئن شود پس از معبدش خارج شد و هدهد پرواز کرد و در بالای معبد فرود آمد و در سکوت به او نگاه کرد و ملکه نیز در سکوت به او نگریست. سپس برگشت تا در برابر خورشید سجده کند و ببیند آیا هدهد به پنجره برمی‌گردد تا مانع او شود؟ به محض اینکه وارد معبد شد، هدهد برگشت و بین او و خورشید قرار گرفت و پشت سرهم صداهایی درمی‌آورد. ملکه نمی‌توانست معنای آن صداها و منظور او را بفهمد اما دریافت این پرنده از آنچه که او به‌ناحق می‌پرستد، به شدت عصبانی و خشمگین است. اما به هیچ‌وجه نمی‌فهمید پرنده چه می‌گوید و از خلال حرکاتش دریافت. پس قبل از اینکه در برابر خورشید سجده کند، از معبد خارج شد و به سمت قصرش رفت. پس هدهد نیز خارج شد و به دلیل اینکه ملکه در برابر خورشید سجده نکرده بود [درحالی‌که با بال‌های صاف در آسمان پرواز می‌کرد] پروردگارش را تسبیح می‌گفت تا شاید ملکه متوجه قصدش شود. سپس به ملکه نزدیک شد تا رضایت و سعادت خود را نسبت به او ابراز کند و در نزدیکی و جلوی صورتش پرواز کرد و گردنش را به نشانه تحیت و سلام حرکت داد. حرکات این پرنده ملکه را به دهشت انداخت و آرزو می‌کرد کاش زبان او را می‌دانست تا بفهمد چه می‌خواهد.

سپس هدهد به سمت سرزمین‌های شام و به‌سوی نبیّ الله سلیمان حرکت کرد تا گزارشی جامع و کامل در مورد پادشاهی بزرگ سبا به او بدهد. پس در مجلس مشورتی سلیمان حاضر شد و نبیّ الله سلیمان به او گفت: «بدون اجازه‌ی من غیبت کردی، کجا بودی؟» و هدهد پاسخ داد:
{فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ ﴿٢٢﴾‏} صدق الله العظیم [سورة النمل].
نبیّ الله سلیمان گفت: «بگو چه داری» و هدهد گفت:
{إِنِّي وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ ‎﴿٢٣﴾‏ وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ ‎﴿٢٤﴾‏ أَلَّا يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَيَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ ‎﴿٢٥﴾‏ اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ ۩ ‎﴿٢٦﴾‏} صدق الله العظیم [سورة النمل].
نبیّ الله سلیمان گفت:
{ قَالَ سَنَنظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْكَاذِبِينَ ‎﴿٢٧﴾‏ اذْهَب بِّكِتَابِي هَٰذَا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانظُرْ مَاذَا يَرْجِعُونَ ‎﴿٢٨﴾} صدق الله العظيم [سورة النمل].
سپس درحالی‌که نامه‌ی نبیّ الله سلیمان را به همراه داشت، مجدد سفر کرد و زمانی که ملکه برای پرستش خورشید به معبدش ‌رفت او را تحت نظر گرفت و شروع به حرکاتی کرد که در سفر اول انجام داده‌بود. پس جلوی صورتش قرار گرفت تا مانع شود خورشید را عبادت کند و همان کاری را با ملکه کرد که در سفر اولش کرده‌بود. هر بار که ملکه می‌خواست در برابر خورشید سجده کند، در پنجره‌ای که کمی بالاتر از قد ملکه بود، قرار می‌گرفت تا بین او و خورشید حائل شود و برای همین ملکه ندید که این بار نامه‌ای به همراه دارد، بلکه اصرار داشت مانع از عبادت خورشید توسط ملکه شود.
اینجا بود که ملکه را مجبور کرد با استفاده از عقلش، به تفکر ادامه دهد، همان‌طور که نبیّ الله ابراهیم، بعد از درهم‌شکستن بت‌ها، مردمش را وادار کرد از عقلشان استفاده کنند. از موضوع خارج نشویم، ملکه روی صندلی خود در معبد نشست و به حرکات پرنده فکر کرد و نزد خود گفت: «والله از نظر این پرنده، من و قوم من به دلیل پرستش خورشید در گمراهی آشکاریم». و آرزو می‌کرد کاش زبان پرنده را می‌دانست تا بفهمد از او می‌خواهد چه چیزی را عبادت کند. چون در نفس خود رنج می‌کشید و می‌دید قاعدتاً خداوند و پروردگار عالمیان، سزاوارترین معبود برای عبادت توسط بندگان است. هدهد دید او سرش را پایین انداخته و در سکوت فکر می‌کند، همان‌طور که قوم نبیّ الله ابراهیم، خاموش سرشان را به زیر انداخته بودند. پس از فرصت استفاده کرد و نامه‌ی نبیّ الله سلیمان را برایش انداخت. پس به سرعت شروع به خواندن نامه کرد و دید اولین کلماتی که نوشته شده‌اند این است: «بسم الله الرحمن الرحیم. این [پیامی] از نبیّ الله سلیمان است که در برابر من برتری‌جویی نکنید و درحالی‌که تسلیم پروردگار عالمیان هستید، به نزد من بیایید و خداوندی را عبادت کنید که شریکی ندارد و با پرستش خورشید به‌جای خدا، به خود ظلم نکنید». و بلافاصله، به‌خاطر حقی که شناخته بود، چشمانش پر از اشک شد چون قبل از اینکه نامه‌ی نبیّ الله سلیمان به دستش برسد، عقلش [به این حقیقت] اقرار داشت. همانا که خداوند می‌خواست قلبش از آنچه که عقل بالغ [و هدایت‌شده‌اش] به آن رسیده بود، مطمئن سازد. پس گفت:
«شهادت می‌دهم خدایی جز خداوند یکتا وجود ندارد و همراه سلیمان در برابر خداوند و پروردگار عالمیان، تسلیم هستم».
او قبل از اینکه نبیّ الله سلیمان را ببیند، یقین آورد و دانست که خداوند، پروردگار اوست. پس خداوند، در تصدیق وعده‌ی خود در آیات محکم کتابش، نور بصیرت را در وجودش روشن ساخت [تا حق و باطل را از هم تشخیص دهد] :
{وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ ‎﴿٦٩﴾} صدق الله العظيم [سورة العنكبوت].
اما مشکل بزرگی باقی بود، چگونه مردمش را هدایت کند و از شرّشان در امان بماند؟ پس تسلیم شدنش در برابر پروردگار عالمیان را پنهان کرد و اشراف و بزرگان قومش در مجلس شورا را احضار نمود چون با خِرَدی که داشت، از روش انبیا «وشاورهم في الأمر» استفاده کرده و در امور با آنان مشورت می‌نمود:
{قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ ‎﴿٢٩﴾‏ إِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ ‎﴿٣٠﴾‏ أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ وَأْتُونِي مُسْلِمِينَ ‎﴿٣١﴾‏ قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي مَا كُنتُ قَاطِعَةً أَمْرًا حَتَّىٰ تَشْهَدُونِ ‎﴿٣٢﴾‏ قَالُوا نَحْنُ أُولُو قُوَّةٍ وَأُولُو بَأْسٍ شَدِيدٍ وَالْأَمْرُ إِلَيْكِ فَانظُرِي مَاذَا تَأْمُرِينَ ‎﴿٣٣﴾‏ قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً ۖ وَكَذَٰلِكَ يَفْعَلُونَ ‎﴿٣٤﴾‏ وَإِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِم بِهَدِيَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ ‎﴿٣٥﴾‏} صدق الله العظیم [سورة النمل].
گفتند: «هدیه چیست؟». به آنان خبر داد تصمیم گرفته‌است نبیّ الله را با چندین تن شمش طلا امتحان کند و گفت: «اگر از پادشاهان [معمولی] زمین باشد، آن را قبول خواهد کرد و ما با او رابطه دوستی برقرار کرده و هم‌پیمان می‌شویم تا به‌جای جنگ و خونریزی، بر قدرتمان بیفزاییم و هم ما از شرّ او در امان باشیم و هم او از شرّ ما در امان باشد. اما اگر نبیّ برگزیده‌ی پروردگار عالمیان باشد، به هیچ‌وجه با کوهی از طلا هم قادر نخواهیم بود، مبداء دعوت او را بخریم». اشراف قومش در مجلس شورا گفتند: «چنین باشد» و ملکه گفت: «پس از الآن توافق می‌کنیم اگر هدیه را به ما برگرداند، همراه سلیمان تسلیم خداوند و پروردگار عالمیان خواهیم شد، آیا نمی‌بینید این هدیه چقدر وسوسه‌انگیز و فریبنده است؟». گفتند: «حتماً قبول خواهد کرد و از شرّ او در امان می‌مانیم و با او هم‌پیمان می‌شویم. با تصمیم و نظر تو موافق هستیم». ملکه پافشاری و اصرار کرد که اگر هدیه را نپذیرفت، تسلیم پروردگار عالمیان می‌شویم و گفتند: « بلکه قبول خواهد کرد». پس ملکه گفت: «پس از الآن توافق کردیم». گفتند: «چنین باشد. ما همراه تو منتظر بازگشت فرستادگان [و نتیجه کار] می‌شویم».
فرستادگان با هدایای تاریخی، با قافله‌ای از شترها با بار شمش‌های طلا به‌سوی نبیّ الله سلیمان حرکت کردند. تا اینکه قافله‌سالار هدیه طلا را به پیشگاه نبیّ الله برد و خداوند تعالی می‌فرماید:
{فلَمَّا جَاءَ سُلَيْمَانَ قَالَ أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آتَانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِّمَّا آتَاكُم بَلْ أَنتُم بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ ‎﴿٣٦﴾‏ ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُم بِجُنُودٍ لَّا قِبَلَ لَهُم بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُم مِّنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ ‎﴿٣٧﴾} صدق الله العظيم [سورة النمل].
چون بر طرف کردن ظلم انسان از سر برادر انسانش امری اجباری است ولی در دین اجبار و اکراه نیست. پس آنها را با هدایایشان به ملکه‌شان بازگرداند. پس ملکه به توافق قبلی با قومش عمل کرد که در صورت بازگردانده شدن هدایایشان همراه سلیمان تسلیم خداوند و پروردگار عالمیان گردند.
ملکه با گذاشتن این شرط، در برابر آنها حجت اقامه کرد، پس آنان با ملکه، با سلیمان همراهی کرده و تسلیم خداوند و پروردگار عالمیان گردیدند. هدهد پرنده از شنیدن تسلیم آنها در برابر خداوند و پروردگار عالمیان بسیار شادمان و مسرور شد و حرکت کرد تا به نبیّ الله سلیمان بشارت بدهد. چندین روز پرواز کرد و به سختی فرصتی برای استراحت به خود می‌داد مگر مدت کوتاهی برای خوردن میوه‌ها. پس به نبیّ الله سلیمان رسید و به او خبر داد آنها همراه ملکه‌شان تسلیم خداوند و پروردگار عالمیان شده‌اند. پس نبیّ الله سلیمان مجلس شورای خود را که متشکل از جن و انس بود، تشکیل داد:
{قَالَ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ ‎﴿٣٨﴾‏ قَالَ عِفْرِيتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ ۖ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ ‎﴿٣٩﴾‏ قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ ۚ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَٰذَا مِن فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ ۖ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ ۖ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ ‎﴿٤٠﴾‏ قَالَ نَكِّرُوا لَهَا عَرْشَهَا نَنظُرْ أَتَهْتَدِي أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لَا يَهْتَدُونَ ‎﴿٤١﴾} صدق الله العظیم[سورة النمل].*
و خواست ایمان او را بیازماید: آیا [ملکه] معجزه‌ی آوردن تخت پادشاهی‌اش را باور می‌کند؛ تختی که آن را در قصرِ تحتِ حفاظت مجلس شورا با درب‌های غفل پشت سر نهاده بود؟ یا به فتنه افتاده و سلیمان را متهم می‌کند که ساحر است و دیدن عرش، سحر تخیلی است [و واقعیت ندارد] و از کسانی است که هدایت نمی‌شوند و قادر به تشخیص سحر از معجزه نیستند. و برای اینکه جرأت کند به عرش خود نزدیک شده و با دستش آن را لمس کند، سلیمان امتحانش را آسان‌تر کرد و گفت: «عرشش را برایش ناشناس کنید تا ببینیم هدایت شده و تصدیق می‌کند که با معجزه‌ی پروردگار عالمیان به اینجا آورده ‌شده‌است و از یقین‌کنندگان خواهد شد؟». خداوند تعالی می‌فرماید:
{فَلَمَّا جَاءَتْ قِيلَ أَهَٰكَذَا عَرْشُكِ ۖ قَالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ ۚ وَأُوتِينَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا وَكُنَّا مُسْلِمِينَ ‎﴿٤٢﴾‏} صدق الله العظیم [سورة: النمل].
و سؤالی که مطرح می‌شود این است: چه نیازی بود سلیمان به دانش او اقرار کند و چنین جواب بزرگی بدهد چون ملکه تنها سخنی که گفت این بود: «انگار خودش است». و جواب سؤال[همان‌طور که در بیانی قدیمی تشریح کردیم]** این است که او با گوشه چشم به نبیّ الله سلیمان اشاره کرد و فهماند که می‌داند این تخت پادشاهی خودش است. وقتی به تخت نزدیک شد آن را دید و مشاهده نمود که نگین الماسی که نامش بر آن نقش بسته بود، از تخت برداشته شده‌است و جای‌ حکاکی را که محل قرار گرفتن الماس بود، دید [در حقیقت نگین حاوی نامش برداشته شده‌بود]. پس دریافت این تخت پادشاهی خودش است که با معجزه‌ی الهی به آنجا آورده شده تا برهان بیشتری باشد برای آنچه که به‌سوی آن دعوت شده‌بود. پس دور تخت پادشاهی خود چرخید و به محل نگین‌ها دست زد تا مطمئن شود محل نگین‌هایی است که نامش بر آن حک شده‌بود، پس پشت به هیأتی که قومش بودند ایستاد و رویش به سمت سلیمان بود و درحالی‌که با چشمش به سلیمان اشاره می‌کرد، گفت: «انگار خودش است». در حقیقت خواست با چشمک زدن به نبیّ الله سلیمان به او بفهماند می‌داند این تخت اوست و نمی‌خواهد [صریح] اقرار کند چون می‌ترسد قومش به فتنه افتاده و گمان کنند سلیمان ساحر است و عرش واقعی آنجا نیست و آنچه می‌بینند، تخیلی است. پس نبیّ الله دریافت مقصود چشمک زدنش حین گفتن «انگار خودش است» چیست و مقصود ملکه را فهمید. پس نزد خود برای آن زن، در مورد «دانش شناخت خداوند حق» شهادت داد و برای همین نبیّ الله سلیمان با اقرار به علم [و شناخت] آن زن نسبت به خداوند، نزد خود چنین شهادتی داد. خداوند تعالی می‌فرماید:
{فَلَمَّا جَاءَتْ قِيلَ أَهَٰكَذَا عَرْشُكِ ۖ قَالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ ۚ وَأُوتِينَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا وَكُنَّا مُسْلِمِينَ ‎﴿٤٢﴾‏} صدق الله العظيم [سورة النمل].
و خداوند تعالی می‌فرماید:
{أَفَمَن يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَىٰ ۚ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ ‎﴿١٩﴾‏} صدق الله العظيم [سورة الرعد].
می‌خواستیم تنها جوابی کوتاه برای روشن شدن موضوع بیاوریم ولی تبدیل به یک بیان مفصل شد و بازگشت امور به‌سوی خداوند است.
فعلاً این بیان را بگذارید همین‌جا باشد و به پیگیری نظرات ادامه می‌دهیم موضوع ادامه داشته باشد... این گفت‌وگویی مختصر و دوستانه با انصار پیشگام برگزیده‌ی عزیزم و پژوهشگران خردمند است.
و بدانید من داستان‌های قرآنی را از پیش خودم برایتان روایت نمی‌کنم، بلکه برداشت علمی همراه با برهان از قرآن عظیم است، بیان حق قرآن عظیم، نشانه‌ی احاطه وفزونی علمی [است که از جانب خداوند به من عطا گردیده] و برهان خلافت بر ملکوت جهان است.
و می‌گویم: «خدایا، آنها در برابر من برتری‌جویی کرده و خلیفه‌ی منتخب تو را نپذیرفتند، پاک و منزهی تو. در حکم تو هیچ احدی شریک نیست. خداوندا با نشانه‌های کووید شدید از نزدت، گردن روگردانان را خاضع گردان. خدایا جنگ کیهانی و کرونایی خود را تشدید فرما. خداوندا بندگانت را که با شناخت حق، پیرو آن می‌شوند هدایت نما؛ مگر نه اینکه خداوند، از [حال] شاکران آگاه‌تر است؟»
وسَلامٌ على المُرسَلين؛ والحَمدُ لله رَبّ العالَمين..
خليفة الله على مَلَكوت العالَمين؛ الإمام المهديّ ناصِر مُحَمَّد اليمانيّ.
--------------------
*بیان آیات سوره نمل:{ قَالَ عِفْرِيتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ ۖ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ ‎﴿٣٩﴾ قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ...} اینکه چه کسی تخت ملکه سبا را نزد نبی الله سلیمان آورد:
https://mahdialumma.xyz/showthread.php?p=182791
** بیان مورد اشاره در مورد ملکه سبا:
https://mahdialumma.xyz/showthread.php?p=240779
======== اقتباس =========
اقتباس: اضغط للقراءة

اخرین به روز رسانی: 30-04-2023 04:05 AM
5

وتویِ تصمیم بایدن و اعلان قارعه‌ی جهانیِ اُومیکرون XXL

- 5 -
الإمام المهديّ ناصر محمد اليماني
28 - رمضان - 1444 هـ
19 - 04 - 2023 مـ
۳۰ – فروردین – ۱۴۰۲ ه.ش.
12:42 بعد از ظهر
(بحسب التقويم الرسمي لأمّ القرى)

[لمتابعة رابط المشاركة الأصلية للبيان]
https://mahdialumma.xyz/showthread.php?p=413630
____________


وتویِ تصمیم بایدن و اعلان قارعه‌ی جهانیِ اُومیکرون XXL

بسم الله الرحمن الرحیم و صلوات و سلام خدا بر تمام انبیای الهی و خلفای برگزیده و تمام کسانی که تا فرا رسیدن «یوم الدین» با نیکی از آنان پیروی می‌کنند و اما بعد...
روزهای پایانیِ ماه مبارک رمضان بر تمام مسلمانان، کسانی که تسلیم پروردگار عالمیان هستند، مبارک باد.
خداوند تعالی می‌فرماید:
{فَلَمَّا جَاءَ سُلَيْمَانَ قَالَ أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آتَانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِّمَّا آتَاكُم بَلْ أَنتُم بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ ‎﴿٣٦﴾‏ ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُم بِجُنُودٍ لَّا قِبَلَ لَهُم بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُم مِّنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ ‎﴿٣٧﴾‏ قَالَ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ ‎﴿٣٨﴾‏‏‏} صدق الله العظیم [سورة النمل].
این دو آیه، پیاپی و به دنبال هم هستند، چه چیزی باعث شد سیاقِ سخن سلیمان در دو آیه‌ پیاپی که فاصله زمانی میان آنها چند روزی بیش نیست، تغییر کند؟! به‌حق داستان را برایتان کامل خواهیم کرد تا روشن شود بعد از اینکه قافله‌سالار آن قافله‌ بزرگ هدایا با پاسخ نبیّ الله سلیمان [به کشورش] بازگشت، چه اتفاقی رخ داد، پاسخ سلیمان این بود:
{ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُم بِجُنُودٍ لَّا قِبَلَ لَهُم بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُم مِّنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ ‎﴿٣٧﴾‏} صدق الله العظیم [سورة النمل].
زمانی که فرستاده، با پاسخ نبیّ الله سلیمان به‌سوی مردمش بازگشت، قوم قدرتمند و مقتدر ملکه از پاسخ سلیمان بسیار خشمگین شدند و آن را نشانه‌ تحقیر شدید و اهانت به خود دانستند، چراکه کشور و پادشاهی بزرگی داشتند و از ملت‌های ضعیف و ناتوان نبودند.
حقیقت این بود که آنها برایش هدیه فرستاده‌بودند و حتی اگر هدیه‌ی آنان را رد می‌کرد توقع داشتند با زبان خوش با ایشان سخن گفته و با حکمت و موعظه حسنه از آنان دعوت کند چون هنوز با دعوت او آشنایی نداشته و چیزی از آن نمی‌دانستند. از منظر ایشان [پاسخ] سلیمان به شدت تحریک‌آمیز بود و از جواب او بسیار خشمگین شدند چون فرستادگان آنها اقدام به تهدید و شاخ و شانه کشیدن نکرده‌بودند تا چنین پاسخی شدید و تهدید‌آمیز، همراه با تحقیر و اهانت شدید به فرستاده‌ای بدهد که حامل هدایای آنان برای او بود:
{ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُم بِجُنُودٍ لَّا قِبَلَ لَهُم بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُم مِّنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ ‎﴿٣٧﴾‏} صدق الله العظیم [سورة النمل]،
قوم ملکه به شدت عصبانی شدند و گفتند: «هیهات، هیهات محال است که تن به ذلت دهیم، بلکه با تمام قدرت و توان بالایی که داریم، با سلیمان می‌جنگیم».
ولی ملکه‌ی حکیم و بردبار گفت: «من خواهان عمل به توافقمان هستم. قرار بود در صورت برگردانده شدن هدایا، همراه سلیمان تسلیم خداوند و پروردگار عالمیان گردیم. اسلام آوردن ما برای سلیمان نیست که پاسخش باعث فتنه ما گردد، بلکه ما، همراه سلیمان، تسلیم خداوند و پروردگار عالمیان می‌شویم و این، برای خداوندی است که آفریننده‌ی ما و خالق خورشید و ماه ‌است و او، برای عبادت سزاوارترین است. من پیش از این تسلیم خداوند یکتایی شده‌ام که شریکی ندارد و دلیل اسلام آوردن من، نبیّ الله سلیمان نبود. بلکه این پرنده قبل از اینکه حامل نامه‌ی نبیّ الله سلیمان باشد، به سراغ من آمد و مانع از این می‌شد که خورشید را عبادت کنم و در پنجره معبد، میان من و خورشید قرار می‌گرفت و هر بار می‌خواستم او را بترسانم، از جایش تکان نمی‌خورد. پس پنجره‌ی دیگری را امتحان کردم تا در برابر خورشید سجده کنم، باز هم بین من و خورشید قرار گرفت و صداهایی از خودش درمی‌آورد تا شاید بفهمم من و قومم با عبادت خورشید به‌جای خداوند و پروردگار عالمیان، آشکارا گمراه هستیم و قبل از اینکه با نامه‌ی سلیمان به سراغم بیاید، او را رسولی از نزد پروردگار عالمیان به حساب آوردم.
به این پرنده متقیّ بنگرید. او در پنجره‌ی مجلس شورا در انتظار این است که چه پاسخی خواهید داد! و من، هدهد پرنده و شما را گواه می‌گیرم که شهادت می‌دهم خدایی جز خداوند یکتا نیست و همراه سلیمان، تسلیم خداوند و پروردگار عالمیان هستم». اشراف و بزرگان قوم، اعضای مجلس شورا تعجب کردند و دیدند هدهد پرنده با شنیدن اینکه ملکه در برابر همه اعلان کرد که تسلیم خداوند و پروردگار عالمیان است، از پنجره حرکت کرد و وقتی ملکه دید هدهد به سمت او می‌آید، کف دستش را دراز کرد و هدهد روی کف دست ملکه فرود‌ آمد و به نشانه تحیت و سلام سر خود را در برابر او پایین آورد تا ملکه و قومش دریابند چقدر از اینکه ملکه در برابر قومش اسلام خود را علنی کرده‌است، او را تحسین کرده و از این کار بسیار شادمان است. مردمش از حرکات این پرنده زیبا به شدت شگفت‌زده و شیفته آن شدند! ملکه گفت: «تسلیم خداوند و پروردگار عالمیان شوید. خواهید دید همان‌ رفتاری را که با من کرد، با شما خواهد کرد تا شادمانی وسرورش را به شما نشان دهد».
زمانی که به دلیل حرکات هدهد، خشمشان از پاسخ سلیمان، فرونشست، پس برخاستند تا به توافق خود با ملکه [در صورت برگردانده‌شدن هدایا]عمل کنند و گفتند: «ای ملکه‌ی ما، از ما می‌خواهی چه بگوییم؟» ملکه فرمود، بگویید: «شهادت می‌دهیم لا اله الا الله وحده لا شریک له و همراه سلیمان تسلیم خداوند و پروردگار عالمیان هستیم و دین خود را تنها از خوف خداوند و برای او خالص گردانیده و از احدی جز خداوند، هراسی نداریم». قوم گفتند: «شهادت می‌دهیم لا اله الا الله وحده لا شریک له و همراه سلیمان در برابر خداوند و پروردگار جهانیان تسلیم هستیم و جز خداوند، از احدی هراس نداریم». اینجا بود که هدهد به پرواز درآمد و درحالی‌که بالای سر آنها در هوا معلق بود، بال‌های خود را گشوده و خداوند را ستایش می‌کرد، در داخل مجلس شورا، در فضای بالای سرشان دور می‌زد. سپس در برابر تک‌تک آنان فرود آمده و سرش را در برابر آنها پایین ‌آورد تا به ایشان بفهماند به آنان سلام کرده و شادمانی و سرور عظیم خود را از تسلیم شدنشان در برابر خداوند و پروردگار عالمیان، به ایشان ابلاغ می‌نماید. آنها هدهد پرنده را گرفته و می‌بوسیدند و او هم گونه خود را بر گونه هر یک از آنها می‌گذاشت تا به خاطر تسلیم شدن در برابر پروردگار جهانیان محبت عظیم خود را به آنان ابراز نماید، گویی می‌خواهد به خاطر پاسخ نبیّ الله سلیمان، از آنان عذرخواهی کند!
بلکه انگار که زبان حالش این بود: «بمقصر من هستم [و به‌ دل نگیرید]». پس خشمشان را زائل کرد و با خلوص قلبی، شهادتشان را تکرار کردند و با ورود ایمان به قلب‌هایشان، احساس خشوع کردند وشادمانی هدهد با دیدن خاشع شدن قلب‌هایشان در برابر خداوند یکتا، بیشتر شد و شروع کرد با بال‌های گسترده و صاف در داخل مجلس شورا [در فضای بالایی مجلس] پرواز کرده و با صداهای خوش، آواز سرمی‌داد تا شادی و سرور فراوان خود را به آنان نشان دهد چون قبلاً به خاطر اینکه به‌جای خداوند، خورشید را عبادت می‌‌کردند ایشان را تحقیر کرده بود. سخنانی را که هدهد قبلاً گفته‌بود، فراموش نکنید:
{وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ ‎﴿٢٤﴾‏ أَلَّا يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَيَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ ‎﴿٢٥﴾‏ اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ ۩ ‎﴿٢٦﴾} صدق الله العظیم [سورة النمل].
بع
د از اینکه هدهد نماز شکر خود به درگاه خداوند را در آسمان مجلس شورا بر فراز سر آنها تمام کرد، در برابر ملکه فرود آمد تا با او وداع کند، پس سر خود را در برابر ملکه فرود‌ آورد و ملکه دریافت که هدهد قصد دارد برود و بشارت اسلام آوردن او تمام مردمش را به نبیّ الله سلیمان بدهد. پس او را گرفت و بوسید و به سینه خود چسبأند [در آغوش گرفت] و به او گفت: «خیر پیش، به سلامت، به نبیّ الله سلیمان خبر بده که ما درحالی‌که تسلیم پروردگار عالمیان هستیم، به نزد او خواهیم رفت». چون می‌دانست هدهد زبانش را می‌فهمد ولی خودش متوجه زبان پرنده نمی‌شد و از حرکاتش متوجه مقصود و شادمانی‌اش می‌گردید.
پس پرواز کرد و مجلس شورا را ترک نمود و به سمت نبیّ الله سلیمان حرکت کرد. سفر خود را به صورت شبانه‌روزی ادامه می‌داد تا قبل از آنکه نبی‌ الله سلیمان برای جنگ با ملکه سبأ و مردمش حرکت کند، به او برسد. پس به سرزمین‌های شام رسید و دید سپاهیان سلیمان بسیج شده و در حالت آماده‌باش کامل برای حمله به ملکه سبأٔ و مردمش هستند. نبیّ الله سلیمان در مجلس شورا بود. پس در برابر نبیّ الله سلیمان فرود آمد و گفت: «صبرکن و آرام باش نبیّ خدا و عجله مکن. ملکه سبأ‌ و تمام مردمش اسلام آوردند و گفتند: «همراه سلیمان، تسلیم خداوند و پروردگار عالمیان هستیم». سلیمان از آنچه که شنید به شدت حیرت‌زده شد! چطور به راحتی دست از عبادتی برداشتند که پدرانشان بر آن بودند و همراه سلیمان، تسلیم پروردگار عالمیان شدند؟!
نبیّ الله سلیمان فرمان لغو حمله به پادشاهی سبأ را داد و بعد از اینکه هدهد رسید و ماجرا را به او خبر داد، سخن سلیمان تغییر کرد. دلیل تغییر لحن و سخن سلیمان در این دو آیه متوالی که بسیار با هم تفاوت دارند این بود. سخن نبی الله سلیمان در آیه اول با آیه بعدی که به دنبال آن است، بسیار متفاوت و دو سخن کاملاً مختلف است. برایتان روشن کردیم دلیل تغییر سخن سلیمان، هدهد و عتاب او به نبی الله سلیمان بود. در این دو آیه‌ی پیاپی تدبر کنید تا شاید از زبان نبیّ الله سلیمان، متوجه موضوع گردید. خداوند تعالی می‌فرماید:
{ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُم بِجُنُودٍ لَّا قِبَلَ لَهُم بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُم مِّنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ ‎﴿٣٧﴾‏ قَالَ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ ‎﴿٣٨﴾‏} صدق الله العظیم [سورة النمل]،
پس می‌بینید که هدهد باعث شد تصمیم سلیمان صد و هشتاد درجه تغییر کند چون از زمانِ بردن نامه نبی الله سلیمان ، اصلاً برنگشته بود چون از جانب نبیّ الله سلیمان مأمور شده‌بود منتظر شود تا از جواب آنها و تصمیمشان مطلع گردد. چون نبی الله سلیمان با توجه به توصیفاتی که هدهد از پادشاهی ملکه سبأ آورده‌بود دریافت که همه گونه امکاناتی در اختیار دارند. هدهد ارتش او را مجهز و آموزش‌دیده و دارای قدرت تسلیحاتی نظامی بالا با اسب‌های مجهز و فیل‌های جنگی آموزش‌دیده توصیف کرده‌بود. نبیّ الله سليمان، بيم آن داشت مبادا در واکنش به پیامی که برایشان فرستاده‌بود، غافلگيرانه به او حمله كنند و برای همین نبیّ الله سلیمان به هدهد پرنده دستور داد که آنجا بماند و مراقب باشد، چه تصمیم و پاسخی خواهند داد. به هدهد دستور داد اگر دید برای حمله به پادشاهی شام آماده می‌شوند، باز گردد تا برای مواجهه با آنان آماده شوند.
من نمی‌بینم که هدهد پرنده برگشته باشد تا به سلیمان خبر دهد آنها قافله‌ای بزرگ از هدایا برایش فرستاده‌اند چون این موضوع را خطری امنیتی برای نبی الله سلیمان نمی‌دانست. برای همین برنگشت تا به نبی الله سلیمان خبر دهد قافله‌ی هدایا در راه است. بلکه می‌بینم در پادشاهی سبأ باقی ماند و فقط زمانی به‌سوی نبیّ الله سلیمان برگشت که حامل بشارت اسلام آوردن ملکه‌ی سبأ و تمام مردمش بود. این، دلیل تغییر لحن او از آمادگی جنگی برای حمله به پادشاهی سبأ و سبأیی، به انتظار برای رسیدن ملکه سبأ و قومش و پذیرایی از آنان به عنوان مهمانان گرامی مسلمان بود. تصدیقِ فرموده‌ی خداوند تعالی:
{ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُم بِجُنُودٍ لَّا قِبَلَ لَهُم بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُم مِّنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ ‎﴿٣٧﴾‏ قَالَ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ ‎﴿٣٨﴾‏‏‏} صدق الله العظیم [سورة النمل].
پس نبیّ الله سلیمان برای ملکه، کاخ را از الماس فرش کرد طوری که چون آینه صاف و هموار و بسیار زیبا و بهتر از آنچه بود که خدا به آنان داده‌بود، ملکه از این حرکت نبیّ الله سلیمان و از زیبایی فرش صاف کاخ بلورین [مفروش ازالماس] به شدت حیران و شگفت‌ زده کرد. و از آنجا که مانند آینه بود، از شدت انعکاس نور خورشید در آن، ملکه گمان کرد آب است که عکس خورشید در آن افتاده‌است. [کار سلیمان از آن جهت بود که] هدهد با توصیف بزرگیِ عرش ملکه، سلیمان را تحریک کرده‌بود [و مقصودش این بود که عرش ملکه از عرش سلیمان بزرگتر است]. تا اینکه عرش [ملکه] به محضر سلیمان‌ آورده‌شد و دید تخت او چیزی جز طلای خالص نیست که با الماس تزئین گردیده‌است و تختی بسیار زیبا و درخشان است، مانند زیبایی گاو سامری که بنی اسرائیل را مبهوت کرده‌بود و از جنس زینت‌های آنان بود که آفریده خداوند بودند.
بنی اسرائیل چیزی از الماس نمی‌دانستند و خداوند خبری در مورد آن به آنها نداده بود و سامری از آن باخبر شد، همان‌طور که قارون دانش استخراج طلا و الماس را دانست و سامری هم آن را فراگرفت و این عامل فتنه و امتحان‌ آنان بود. پس سامری در غیاب نبیّ الله موسی و کسانی که به عنوان شاهد برای دیدن خداوند رفته‌بودند، گوساله‌ای برایشان ساخت. او گوساله‌ای برایشان ساخت که اصلاً به زبیایی آن چیزی ندیده‌بودند. پس سامری گفت: «این الهه‌ی شما و موسی است». برای اینکه دریابیم گوساله را از چه ساخت و از چه زیور آلاتی در ساختن آن استفاده شده‌بود [در آیات قرآن تدبر می‌کنیم] از آنجا که طلا و نقره در برابر سرما منقبض و کوچک می‌شوند مگر شیشه که اگر داغ شده و سپس در معرض سرما قرار گیرد، خرد شده و به قطعات کوچک تبدیل می‌شود، پس [نتیجه می‌گیریم که] برای همین نبیّ الله موسی فرمود:
{وَانظُرْ إِلَىٰ إِلَٰهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفًا ۖ لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفًا ‎﴿٩٧﴾‏ إِنَّمَا إِلَٰهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا ‎﴿٩٨﴾} صدق الله العظيم [سورة طه].
به داستان نبیّ الله سلیمان علیه الصلاة و السلام بازمی‌گردیم و به حکمت آوردن تخت پادشاهی ملکه سبأ نگاهی می‌اندازیم، مقصودش این بود که آیا ملکه هدایت شده و ایمانش بیشتر می‌شود؟ یا به فتنه افتاده و گمان می‌کند سحر است و عرش تخیلی و غیر واقعی است و به این ترتیب سلیمان می‌فهمد او از کسانی است که هدایت نمی‌شوند و معجزات خارق العاده‌ای را تکذیب می‌کنند که نشانه‌ی قدرت الهی هستند و خداوند با آنها در عالم واقعیات و به صورت حقیقی به انبیا یاری می‌رساند تا نشانه درستی دعوت و تصدیقشان باشد. ولی وقتی ملکه گفت: «انگار همان است» و در همان زمان با بستن پلک چشم به او اشاره کرد، نبیّ الله سلیمان دریافت ملکه به حق از کسانی است که به‌سوی پروردگارشان هدایت شده‌اند و دریافت ملکه می‌داند این تخت پادشاهی اوست و با قدرت خارق العاده الهی به آنجا منتقل شده‌است ولی نمی‌خواهد قومش را به فتنه بیندازد که به گذشته خود بازگردند و بگویند: «همانا که این سحری آشکار است». از این رو گفتن اینکه «خود آن است» را با تعویق انداخت تا [به کشورشان] بازگردند و تخت پادشاهی ملکه را در مجلس شورا نیابند، با وجود اینکه مجلس، ساختمانی محکم داشت که درهایش قفل شده و نگهبانان در اطراف درها پاسبانی می‌دادند. وقتی موقع بازگشت، تخت را پیدا نمی‌کردند، درمی‌یافتند که تختی که نزد نبیّ الله سلیمان دیدند، تخت پادشاهی ملکه خودشان است.
اما ملکه دریافت که همان تخت است و گفت: «انگار همان است» درحالی‌که چشمک می‌زد تا به نبیّ الله سلیمان بفهماند «خود آن است». لذا نبیّ الله سلیمان دریافت ملکه سبأ از کسانی است که خداوند به آنان دانش عطا فرموده و از هدایت‌شدگان است. لذا شما دیدید بعد از سخن ملکه همراه با اشاره چشم که «خودش است» سلیمان در نفس خود متوجه موضوع شد [و حکمتش به ثمر نشست] و نزد خود چه اقراری کرد. برای همین نبیّ الله سلیمان پیش خود اعتراف کرد که خداوند علم شناخت عظمت و قدرت الهی را به آن زن عطا نموده‌است. و خداوند تعالی می‌فرماید:
{فَلَمَّا جَاءَتْ قِيلَ أَهَٰكَذَا عَرْشُكِ ۖ قَالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ ۚ وَأُوتِينَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا وَكُنَّا مُسْلِمِينَ ‎﴿٤٢﴾‏} صدق الله العظیم [سورة النمل]
از آنجا متوجه شد که [ملکه] حین سخن گفتن با چشم به او اشاره کرد تا نبیَ الله سلیمان دریابد [می‌داند تخت] خود اوست ولی نمی‌خواهد مردمش را به فتنه بیندازد، تا بعد از بازگشت، موضوع برایشان روشن گردد. برای همین سلیمان در مورد ملکه شهادت داد که خداوند او را هدایت و علم شناخت پروردگارش را به آن زن عطا نموده‌است و با وجود اینکه هنوز نبیّ الله سلیمان، چیزی به او یاد نداده‌بود، ملکه یقین آورده‌است. بلکه دانست خداوند، قبل از آمدن ملکه به نزد سلیمان، دانش و بصیرت به آن زن داده‌بود و برای همین نبیّ الله سلیمان گفت: «همانا که خداوند قبل از آن زن، این علم را به ما عطا کرده و ما پیش از ملکه، مسلمان بودیم».
خلاصه کلام این است که حکمت این پرنده‌ی مؤمن و حکیم، نقش بسیار زیادی در اسلام آوردن ملکه و مردمش داشت. این پرنده بود که ملکه را به سمت شناخت خداوند هدایت کرد و او بود که خشم قوم ملکه را به خاطر پاسخی که نبی الله سلیمان به فرستاده‌ی حامل هدایا داده‌بود، فرونشاند.
{ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُم بِجُنُودٍ لَّا قِبَلَ لَهُم بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُم مِّنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ ‎﴿٣٧﴾‏} صدق الله العظیم [سورة النمل].
صلوات و سلام خداوند بر آن هدهد که به خداوند و پروردگار عالمیان ایمان داشت و دین و نمازش را برای خداوند و پروردگار عالمیان خالص کرده‌بود. تصدیقِ فرموده‌ی خداوند تعالی:
{أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ صَافَّاتٍ وَيَقْبِضْنَ ۚ مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمَٰنُ ۚ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ بَصِيرٌ ‎﴿١٩﴾} صدق الله العظیم[سورة الملك]،
و تصدیقِ فرموده‌ی خداوند تعالی:
{أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّيْرُ صَافَّاتٍ ۖ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ ۗ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ ‎﴿٤١﴾‏} صدق الله العظيم [سورة النور].
ای جماعت مسلمانان، با بیانی که در تاریخ ۲۶ رمضان سال ۱۴۴۱ هجری [۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۹] با عنوان: « ويروس كرونا و بیان جداکننده حقّ از باطل، بیانی که بیهوده و شوخی نیست!» نوشتیم، خود را از [شرّ] سپاه «کووید شدید» در امان نگاه دارید.
https://mahdialumma.xyz/showthread.php?p=332430
همچنین این بیان حاوی شفای کسانی است که گرفتار عذاب کووید شده‌اند، پس با [دعایی که در این بیان است] خدا را با انابه و از صمیم قلب، خالصانه بخوانید، با خدا صادق باشید تا تصدیقتان کند. مسخره نکنید که خداوند با آنچه که مسخره‌اش می‌کردید گرفتارتان می‌کند و بدانید مکر و روش «کووید شدید» به تابستان تغییر کرده‌است تا کسانی را که از آن به عنوان «انفلونزای فصلی زمستانه» یاد می‌کنند درهم کوبد و برای همین در فصل تابستان، عالم را درخواهد نوردید.
رئیس جمهور آمریکا، جو بایدن! ای کسی که پایان حالت اضطراری کرونا را اعلان کردی، اما قبلاً در یک بیان برایت فتوا داده‌بودم خداوند مکر و توان بیشتر و بیشتری به اُومیکرون خواهد داد تا اُمیکرون را قارعه‌ای جهانی اعلان کنید و امام مهدی ناصر محمد یمانی از دروغ‌گویان نیست.
خداوند با آن گردن همه‌ی شما و چین و هندوهای هند را با خواری خاضع خواهد کرد، هر چقدر کبر و بزرگی بورزند، والله، تالله خداوند مستکبران متکبر را ذلیل خواهد کرد. جو بایدن از خدا تقوا کن و از شاکران باش. والسلام. والله، تالله، بالله العظیم، برای استقبال از خلیفه‌ی خدا بر ملکوت عالمیان، امام مهدی ناصر محمد یمانی، فرش قرمز پهن خواهید کرد.
ایام بین ماست، خواهم دید و خواهید دید که ناصر محمد یمانی راست می‌گوید یا دروغ‌گوست و حکم با خداوندی است که بهترین داور و جداکننده‌ی حق و باطل است. شما توان مقابله با جنگ سپاه کرونایی خداوند را ندارید. توان مقابله با جنگ کیهانی خداوند را، توان شما در برابر قدرت خداوند چیست؟ سبحان الله العظیم! تا از بیانات موجود در لینک زیر با خبر نشوید، به هیچ‌وجه درنمی‌یابید من خلیفه‌ خدا مهدی از نزد خدا از اموری آگاه هستم که شما از آن بی‌خبرید
مجموعه بیانات درباره ویروس کرونا و راز پنهان آن
https://mahdialumma.xyz/showthread.php?p=332427
به اذن خداوند فرمان وتوی تصمیم کاخ سفید را صادر کرده و اعلان می‌کنیم که کووید اُومیکرون XXL به امر خدا، قارعه‌ای جهانی است و همانا که سپاهیان خداوند غالب هستند « ألا وإنَّ جُند الله لَهُم الغالِبون.»
ولی می‌گویم: «خدایا، تمام عرب‌ها و غیر عرب‌هایی را که اگر از حق آگاه گردند، از آن پیروی می‌کنند، به تو امان و پناه می‌دهم. بین من و تمام عالمیان عرب و غیر عربی که از رضوان نفس الرحمن بیزار هستند، حکم فرما که تو سریع‌ترین حسابرسی»
وسلامٌ على المُرسَلين والحَمدُ لله رَبّ العالَمين..
خليفةُ الله على مَلَكوت العالَمين؛ الإمامُ المهديّ ناصِر مُحَمَّد اليمانيّ.
======== اقتباس =========
اقتباس: اضغط للقراءة



اخرین به روز رسانی: 29-04-2023 10:45 AM